میـخــانـه

شعر.ادبیات.فرهنگ.اندیشه

میـخــانـه

شعر.ادبیات.فرهنگ.اندیشه

میـخــانـه

حـــــــرف دل ، اینـجا پناهم داده اســـت
دلـــــــبـری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
حـــــرف دل، پُر گشته از یــــــاران عشـق
گــــونه هـا تـَــــر گشـته از باران عشـــق
همرهی درعشق ومستی" گم شدست"
او خــــریـدارِ غــــــــــمِ مـردم شـــــدست
درد دلــــــــهـــایـش دلِ دیــــــوانه بُـــــرد
دســـت ما بـگـرفت و تـا مــیـــخــانه بُــــرد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
نویسندگان
امکانات سایت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
آخرین نظرات

۱۰ مطلب با موضوع «نمونه اشعار شاعران :: سهراب سپهری» ثبت شده است

زندگی رسم خویشاوندی است

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ

زندگی رسم خویشاوندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرسشی دارد اندازه ی عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی مجذور آیینه است

زندگی گل به توان ابدیت

  • مدیر سایت

چه کسی پشت درختان است ؟

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ق.ظ

دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی
پشت تبریزی ها
غفلت پاکی بود که صدایم می زد

  • مدیر سایت

طلسم شکسته خوابم را بنگر

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۲ ق.ظ

شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته می گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان !
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پر پر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم.

  • مدیر سایت

زندگی تجربه‌ی شب‌پره در تاریکی است

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ

زندگی چیزی نیست؛ که لب طاغچه‌ی عادت از یاد من و تو برود.

زندگی؛بعد درخت است به چشم حشره.

زندگی تجربه‌ی شب‌پره در تاریکی است.

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.

زندگی سوت قطار است که در خواب پلی می‌پیچد.

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیما.

خبر رفتن موشک به فضا؛

لمس تنهایی «ماه»؛

  • مدیر سایت

زندگی، خاطره‌ی آمدن و رفتن ماست

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ

شب آرامی بود

میروم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه‌اش داد به من

خواهرم تکه‌ی نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

  • مدیر سایت

کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ

کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است 

 که در افسون گل سرخ شناور باشیم

پشت دانایی اردو بزنیم 

 دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم 

 صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم 

 هیجان ها را پرواز دهیم 

 روی ادرک  ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم

  • مدیر سایت

باغ ما در طرف سایه دانایی بود.

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۱ ب.ظ

باغ ما در طرف سایه دانایی بود.
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود.
باغ ما شاید ، قوسی از دایره سبز سعادت بود.
میوه کال خدا را آن روز ، می جویدم در خواب.
آب بی فلسفه می خوردم.
توت بی دانش می چیدم.
تا اناری ترکی برمیداشت، دست فواره خواهش می شد.

  • مدیر سایت

صدایم چون مشتی غبار فرو نشست

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی‌پایان در نوسان بود:
می‌آمد، می‌رفت.
می‌آمد، می‌رفت.
و من روی شن‌های روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را می‌کشیدم،
خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
و در هوایش زندگی‌ام آب شد.
خوابی که چون پایان یافت
من به پایان خودم رسیدم.
من تصویر خوابم را می‌کشیدم

  • مدیر سایت

صافى آب مرا یادتو انداخت

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ب.ظ

صبح امروز کسی گفت به من:


تو چقدر تنهایی ...


گفتمش در پاسخ :


تو چقدر حساسی ...


تن من گر تنهاست...


دل من با دلهاست...


دوستانی دارم


بهتر از برگ درخت

  • مدیر سایت

به سراغ من اگر می آیید

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ب.ظ

به سراغ من اگر می آیید

پشت هیچستانم

پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی است

که خبر می آرند از گل وا شده ی دورترین نقطه ی خاک

پشت هیچستان چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران به صدا می آید

آدم اینجا تنهاست

  • مدیر سایت