میـخــانـه

شعر.ادبیات.فرهنگ.اندیشه

میـخــانـه

شعر.ادبیات.فرهنگ.اندیشه

میـخــانـه

حـــــــرف دل ، اینـجا پناهم داده اســـت
دلـــــــبـری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
حـــــرف دل، پُر گشته از یــــــاران عشـق
گــــونه هـا تـَــــر گشـته از باران عشـــق
همرهی درعشق ومستی" گم شدست"
او خــــریـدارِ غــــــــــمِ مـردم شـــــدست
درد دلــــــــهـــایـش دلِ دیــــــوانه بُـــــرد
دســـت ما بـگـرفت و تـا مــیـــخــانه بُــــرد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
نویسندگان
امکانات سایت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
آخرین نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «در باره هوشنگ ابتهاج» ثبت شده است

دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

مدیر سایت | يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند

سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند

دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود 

تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند

خوش تر از نقش توام نیست در آیینه ی چشم 

چشم بد دور ، زهی نقش و زهی نقش پسند

خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن 

که من از وی شدم ای دل به خیالی خرسند

  • مدیر سایت

تا تو با منی زمانه با من است

مدیر سایت | يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۵۶ ق.ظ

تا تو با منی زمانه با من است 

بخت و کام جاودانه با من است 

تو بهار دلکشی و من چو باغ 

شور و شوق صد جوانه با من است 

یاد دلنشینت ای امید جان 

هر کجا روم روانه با من است 

ناز نوشخند صبح اگر توراست 

شور گریه ی شبانه با من است 

  • مدیر سایت

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است

مدیر سایت | يكشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۵۳ ق.ظ

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است

ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است 

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری

دانی که رسیدن هنر گام زمان است

تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی

بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است

آبی که برآسود زمینش بخورد زود

دریا شود آن رود که پیوسته روان است

  • مدیر سایت

حریف وسعت عشق تو سینه ی سایه ست

مدیر سایت | شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ق.ظ

تن تو مطلع تابان روشنایی هاست
 اگر روان تو زیباست از تن زیباست
 شگفت حادثه ای نادر ست معجزه طبع
 که در سراچه ی ترکیب چون تویی آراست
 نه تاب تن که برون می زند ز پیراهن
 که از زلال تنت جان روشنت پیداست
که این چراغ در ایینه ی تو روشن کرد؟
 که آسمان و زمین غرق نور آن سیماست
 ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد

  • مدیر سایت

کوتاه در باره هوشنگ ابتهاج

مدیر سایت | شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ق.ظ
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی با تخلص (( ه. الف سایه )) در 6 اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در شهر رشت پا به هستی نهاد تا جهان اشعار هوشنگ ابتهاج ار به گوش جان بشنود. ابتهاج نخستین فرزند فاطمه رفعت و میرزا آقا خان ابتهاج و یکی از 4 فرزند و تنها پسر خانواده بود.
پدر هوشنگ ابتهاج آقاخان ابتهاج از مردان معروف رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این رشت بود. هوشنگ ابتهاج شروع تحصیلات و ادامه‌ی تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات دبیرستانی در مدارس عنصری ،قاآنی ،لقمان و شاهپور در شهر رشت و بعد برای کلاس پنجم متوسطه در دبیرستان تمدن تهران سپری نمود. در سال 1318 با موسیقی و سرودن شعر آشنا شد. هوشنگ ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا گشت که ساکن رشت بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه ‌ای گشت که در آن روز ها سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران گردید، شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.
  • مدیر سایت