میـخــانـه

شعر.ادبیات.فرهنگ.اندیشه

میـخــانـه

شعر.ادبیات.فرهنگ.اندیشه

میـخــانـه

حـــــــرف دل ، اینـجا پناهم داده اســـت
دلـــــــبـری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
حـــــرف دل، پُر گشته از یــــــاران عشـق
گــــونه هـا تـَــــر گشـته از باران عشـــق
همرهی درعشق ومستی" گم شدست"
او خــــریـدارِ غــــــــــمِ مـردم شـــــدست
درد دلــــــــهـــایـش دلِ دیــــــوانه بُـــــرد
دســـت ما بـگـرفت و تـا مــیـــخــانه بُــــرد

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
نویسندگان
امکانات سایت
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل
آخرین نظرات

۹۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

طلسم شکسته خوابم را بنگر

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۲ ق.ظ

شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته می گریم.
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان !
مرا با رنج بودن تنها گذار.
مگذار خواب وجودم را پر پر کنم.
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم.

  • مدیر سایت

زندگی تجربه‌ی شب‌پره در تاریکی است

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ

زندگی چیزی نیست؛ که لب طاغچه‌ی عادت از یاد من و تو برود.

زندگی؛بعد درخت است به چشم حشره.

زندگی تجربه‌ی شب‌پره در تاریکی است.

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.

زندگی سوت قطار است که در خواب پلی می‌پیچد.

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیما.

خبر رفتن موشک به فضا؛

لمس تنهایی «ماه»؛

  • مدیر سایت

زندگی، خاطره‌ی آمدن و رفتن ماست

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ق.ظ

شب آرامی بود

میروم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید، هدیه‌اش داد به من

خواهرم تکه‌ی نانی آورد، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

  • مدیر سایت

کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

مدیر سایت | سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ

کار مانیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است 

 که در افسون گل سرخ شناور باشیم

پشت دانایی اردو بزنیم 

 دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم 

 صبح ها وقتی خورشید در می اید متولد بشویم 

 هیجان ها را پرواز دهیم 

 روی ادرک  ‚ فضا ‚ رنگ صدا پنجره گل نم بزنیم

  • مدیر سایت

باغ ما در طرف سایه دانایی بود.

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۱ ب.ظ

باغ ما در طرف سایه دانایی بود.
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود.
باغ ما شاید ، قوسی از دایره سبز سعادت بود.
میوه کال خدا را آن روز ، می جویدم در خواب.
آب بی فلسفه می خوردم.
توت بی دانش می چیدم.
تا اناری ترکی برمیداشت، دست فواره خواهش می شد.

  • مدیر سایت

صدایم چون مشتی غبار فرو نشست

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بی‌پایان در نوسان بود:
می‌آمد، می‌رفت.
می‌آمد، می‌رفت.
و من روی شن‌های روشن بیابان
تصویر خواب کوتاهم را می‌کشیدم،
خوابی که گرمی دوزخ را نوشیده بود
و در هوایش زندگی‌ام آب شد.
خوابی که چون پایان یافت
من به پایان خودم رسیدم.
من تصویر خوابم را می‌کشیدم

  • مدیر سایت

صافى آب مرا یادتو انداخت

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ب.ظ

صبح امروز کسی گفت به من:


تو چقدر تنهایی ...


گفتمش در پاسخ :


تو چقدر حساسی ...


تن من گر تنهاست...


دل من با دلهاست...


دوستانی دارم


بهتر از برگ درخت

  • مدیر سایت

به سراغ من اگر می آیید

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۴۳ ب.ظ

به سراغ من اگر می آیید

پشت هیچستانم

پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی است

که خبر می آرند از گل وا شده ی دورترین نقطه ی خاک

پشت هیچستان چتر خواهش باز است

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران به صدا می آید

آدم اینجا تنهاست

  • مدیر سایت

تا سحـر بیـدارم و همیـن یک شبـو دارم (طنز)

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۴۸ ق.ظ


ترفنـدهای شب امتـحانی برای رسانـدن نمـره تان به لـب مـرز!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

جان به جان تان بکنند، باز هم "شب امتحان خوان" هستید! حالا ما هی بیاییم و بزنیم توی سرمان که "بچه های خوب! لطفا درس هایتان را در طول ترم بخوانید و شب امتحان را برای مرور بگذارید!"، یا این که از یک ماه قبل، هی از استرس امتحان و... بگوییم شاید

که کمی استرس به جان تان بیفتد، اما شما فکر می کنید این کارهای ما اثر دارد؟ روی همین حساب، رفتیم سراغ دو نفر که عینهو خودتان، جز شب امتحان، بقیه ی روزها، روی ماهِ کتاب و جزوه شان را می بوسند و آن ها را کنار می گذارند، اما این دو تن، به طرز محیر العقولی توانسته اند با یک سری ترفند کذایی، یک شبه راه شش ماهه را طی کنند و همه ی درس ها را با نمراتی قابل قبول دو دَر کنند! از چاپ اسم و مشخصات شان که به دلایل ارزشی (!) معذوریم، اما شما را از ترفندهای خفن شان بهره مند خواهیم کرد!

اما خداییش خودتان قضاوت کنید ارزش دارد آنقدر خودمان را به زمین و هوا بزنیم که یک شبه قضیه را ماست مالی کنیم؟ ارزش دارد مردم؟

هنوز دیر نشده!

  • مدیر سایت

ازدواج را توصیف کنید(طنز)

مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ

پیش بابایی می روم و از او می پرسم:

"ازدواج چیست؟"

بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید:

"این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!"

متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد:

"خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!"

در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم:

  • مدیر سایت