اشعار لب «سری دوم»
مدیر سایت | دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ
لب بر لبش نهادم و اشکم زدیده ریخت
بـــر روی گل چو ابر بهاران گریستم
اشتری
لب بر لبم نهاد و به من گفت با نگاه:
اینک همان لبی که قرار تو برده بود
نورانی(وصال)
بوسیدن لب یار ، اوّل ز دست مگذار
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
حافظ
لبش به بوسه گرفتم شبی دراز وهنوز
چه نوشها که به لب دارم از لب ودهنش
فریدون توکلی
طرف باغ ولب جوی ولب جام است اینجا
ساقیا خیز که پرهیز،حرام است اینجا
جامی
لب بر لبم نهاد و چو جان در تنم دمید
از جان لطیف تر نفس آرمیــــده را
گلچین ممافی
درنسبت لب توباشهد گفتگوئی است
لب باز کن ببیند کاین گفتگو ندارد
ضیائی سبزواری
این لب بوسه فریبی که ترا داده خدا
ترسم آئینه بدیدن ز تو قانع نشود
صائب تبریزی